امام علی (ع) می فرماید : گوش کنید با فراغت

                                                توضیح دهید با متانت

                                                                  بررسی کنید با دقّت

                                                                                  تصمیم بگیرید با عدالت

یک مرد یهودی نزد حضرت علی (ع ) آمد و گفت : یا علی به من عددی بگو که هم نصف و هم ثلث و هم ربع و هم خمس و ... و هم عشر دارد و کامل هم باشد .

امیرالمؤمنین فرمودند : اگر ایام هفته که هفت روز است را در ایام سال که 360 روز است ضرب کنی این عدد که مورد نظر شماست بدست خواهد آمد.

آن مرد یهودی چون حساب کرد دید درست است .

                                                ( 2520 = 7 × 360   )       

504=5÷2520      630=4÷2520        840=3÷2520       1260=2 ÷2520

280=9 ÷2520      315=8÷2520        360=7÷2520          420=6÷2520

252 = 10÷ 2520

..........................................................................................................................

(تقسیم ۱۷ شتر بین سه نفر)

سه نفر در تقسیم هفده شتر با هم نزاع می کردند،اولی مدعی یک دوم ،دومی مدعی یک سوم و سومی مدعی یک نهم آنها بودند وبه هر ترتیب که خواستند شترها را تقسیم کنند که کسری به عمل نیاید نتوانستند. خصومت به نزد حضرت علی(ع) بردند ، حضرت به آنها فرمود :مایل نیستید من یک شتر از مال خودم بر آنها بیفزایم و آنها را بین شما تقسیم کنم ؟ گفتند :بلی ، پس یک شتر بر آنها افزوده شد ومجموعا 18 شتر شدند و آنگاه یک دوم آنها را که 9 شتر باشد به اولی و یک سوم را که 6 شتر باشد به دومی و یک نهم را که 2 شتر باشد به سومی داد و یک شتر باقی مانده را نیز خود یرداشت.


اگاه بودن امام علی (ع) بر حیله گری معاویه .

روزی معاویه به کسانی که نزد او بودند گفت: چگونه میشود فهمید که مرگ من زودتر است یا مرگ (حضرت) علی، حاضرین گفتند: راهی نیست، معاویه گفت: من این مطلب را از علی بدست میآورم زیرا او سخن باطلی نمیگوید!
سپس سه نفر از افراد مورد اعتماد را خواسته به آنها گفت: هر سه با هم به طرف کوفه حرکت کنید، ولی با هم داخل نشوید، هر کدام به تنهائی ولی به ترتیب وارد شوید و خبر مرگ مرا منتشر کنید، مواظب باشید سخن شما در مورد چگونگی مرگ و سبب آن و روز مرگ و وقت آن، و مکان قبر و آنکه بر من نماز گذارده و دیگر امور هماهنگ باشد و به هیچ وجه اختلاف نداشته باشید، اول یکی داخل شود و خبر فوت مرا بدهد، سپس د دومی و بعدا سومی، آنگاه ببینید علی چه میگوید؟!
این سه نفر برای انجام این مأموریت به کوفه آمدند، اولی داخل شهر شد، با حالتی غمگین و افسرده، مردم پرسیدند: از کجا میآئی؟ گفت: از شام، گفتند: چه خبر؟ گفت: معاویه مرده است. مردم با شنیدن این خبر (خوشحال شدند) نزد حضرت امیر علیهالسلام آمده گفتند: مردی از شام آمده و میگوید معاویه مرده است، حضرت اعتنا نکرد.
فردای آن روز مرد دیگری با همان حالت آمد، مردم از او پرسیدند چه خبر؟ گفت: معاویه مرد و همانند رفیق خود واقعه را تعریف کرد، اینبار نیز مردم نزد حضرت آمدند و گفتند: اینک سوار دیگری آمده و خبر مرگ معاویه را آورده است و تمام واقعه را مانند اولی نقل میکند، حضرت باز جوابی نداد.
روز سوم سوار دیگری آمد و خبر مرگ معاویه را داد وقتی مردم از او راجع به چگونگی مرگ او و جزئیات امر سئوال کردند همانند آن دو نفر توضیح داد.
مردم باز به نزد حضرت آمدند و گفتند: یا امیرالمؤمنین این خبری که اینها میدهند صحیح است زیرا این سومین سوار است که همانند دو سوار قبلی خبر میدهد، (باز حضرت اعتنا نکرد) و چون با حضرت زیاد گفتگو کردند فرمود: (نه) معاویه هرگز نمیمیرد تا اینکه محاسن من به خون سرم رنگین شود و این خبرها حیلهای است که پسر خورنده جگرها با آن بازی میکند. این جملات حضرت به معاویه رسید  (و فهمید که حضرت زودتر از او از دنیا خواهد رفت).